نویسنده: آیة الله العظمی مکارم شیرازی

 
عَن اَبی هُرَیرَةِ قالَ: سَمِعتُ رَسولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) یَقولُ فِی خُطبَتِهِ: اَیُّهَا النَّاسُ، اِنَّ العَبدَ لایُکتَبُ مِن المُسلِمینَ حَتَّی یَسلَمَ النّاسُ مِن یَدِهِ وَ لِسانِهِ وَ لایَنالُ دَرَجَةَ المُؤمِنینَ حَتّی یَأمَنَ اَخُوهُ بَوائقَةُ وَ جَارُهُ بَوادِرَهُ، وَ لایُعَدُّ مِن المُتَّقینَ حَتّی یَدَعَ ما لابأسَ بِهِ حِذاراً عَمّا بِهِ البَأسُ اِنَّهُ مَن خَافَ البَیاتَ اَدلَج.
ابوهریره می‌گوید: از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که در خطبه‌اش فرمود: ‌ای مردم، بنده از مسلمانان به حساب نمی‌آید، تا آنکه مردم از دست و زبانش آسوده باشند و به درجه‌ی مؤمنان نمی‌رسد مگر اینکه برادر (دینی) او از شر و آزار و همسایه‌اش از تندی و خشمش در امان باشد و از متّقین محسوب نمی‌شود تا اینکه از امور مشتبه برای پرهیز از آلودگی به محرّمات بپرهیزد. کسی که می‌ترسد خواب بماند شبانه حرکت می‌کند.
بحارالانوار، ج 77، ص 177

نور هدایت

در این حدیث سه کلمه‌ی مسلم، مؤمن، متّقی تفسیر و به هر یک از دریچه‌ای خاص توجّه شده است.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «انسان مسلمان نخواهد بود تا اینکه مردم از دست و زبانش ایمن باشند و انسان مؤمن نیست مرگ اینکه برادران مسلمان و همسایگان او از اذیّت و آزارش در امان باشند».
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دو مادّه‌ی «سلم» و «امن» را در حدیث ذکر کرده، چرا که حقیقت اسلام تسلیم است و سالم گذاردن دیگران نیز در مفهوم اسلام است. از این‌رو باید مردم از دست و زبان انسان مسلمان آسوده باشند.
مؤمن کسی است که دوستان و همسایگانش از دست او ایمن باشند و متّقی واقعی کسی است که شبهات را ترک کند. اگر کسی آلوده‌ی شبهات می‌شود متّقی واقعی نیست.
هر که زبانش چون مار و عقرب است و با زخم زبان، غیبت، تهمت، تحقیر، تمسخر، هتک آبرو، فحش و جز آن دیگران را می‌گزد، جزء مسلمانان نیست. برخی را شیطان بدین‌گونه می‌فریبد که در سخنان جدّی خود زبانشان را حفظ می‌کنند، ولی در شوخی‌ها آن کارهایی را که در جدّی نمی‌توانند بکنند انجام می‌دهند. در قالب شوخی، برادر مسلمان خود را تحقیر و ریشخند می‌کنند و به اذیّت و آزار او می‌پردازند، سپس می‌گویند شوخی کردم و غرضی در کار نبود.
خلاصه گاه شوخی‌ها از کلمات جدّی بدتر است، زیرا در کلام جدّی انسان قیدوبند دارد، امّا در شوخی از هر قیدوبندی رهاست. (1)
اگر در تاریخ دقّت کرده باشید در دربار شاهان دلقک‌هایی بوده‌اند که کلمات جدّی را در قالب شوخی بیان می‌کردند. وجود این دلقک‌ها فقط برای سرگرمی سلطان نبوده، بلکه از جمله فلسفه‌هایش این بود که هر گاه اطرافیان شاه نمی‌توانستند بعضی مطالب را به طور جدّی به شاه بگویند به این دلقک‌ها می‌گفتند تا آن را در قالب شوخی به شاه بگویند و لذا شوخی دلقک‌ها از جدّی هم بالاتر بود.
مؤمن در اسلام بسیار محترم است لذا با مؤمن شوخی هم به معنایی که گفته شد نمی‌توان کرد و نمی‌شود آبروی او را ریخت. پناه بر خدا، اگر کسی به بهانه‌ی شوخی آبروی کسی را بریزد. (2)
اکنون به مسأله‌ی ترک شبهات بپردازیم:
عمل به مکروه جایز و در علم اصول آمده است که در همه‌ی شبهات موضوعیّه چه وجوبی و چه تحریمی اصل برائت جاری می‌شود، ولی در عین حال بسیاری از همین شبهات پلی برای محرّمات‌اند. از این رو انسان نباید به آخرین مرز مباح برود، چرا که آخرین مرز آن لب پرتگاه حرام است و احتمال دارد انسان هر لحظه بلغزد و در حرام بیفتد.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه آورده است: «اَلا وَ اِنَّ حِمَی اللهِ مَحارِمُهُ» (آگاه باشید که قرقگاه خدا محارم اوست) (3) منطقه‌ای است که ورود به آن ممنوع است و کسی که به آن نزدیک شود گاهی وسوسه می‌شود که قدمی جلوتر بگذارد و به بهانه‌ی «کُلُّ مَشکوکٍ جَایزٌ، کُلُّ مَظنونٍ جَایز» کارهایی بکند که بسا سبب ورود در گناه و حرام می‌شود. همه‌ی اینها درست است امّا در عین حال به مرز محرّمات نزدیک نشوید. این مرز خطر است و مخصوصاً بسیاری از چیزها برای دیگران به عنوان ثانوی جایز امّا برای ما حرام است. البتّه نمی‌گوییم هر مکروهی را باید ترک کرد، ولی تفاوت دارد در بعضی جاها باید مراقب بود. اگر انسان بخواهد از خطر گناه دور بماند باید از مشتبهات دوری گزیند.
آخرین جمله اینکه اگر ابّهت گناه شکسته شد و انسان از آن نترسید به آسانی آلوده می‌شود. برخی گناهکاران وقتی حالاتشان را نقل می‌کنند می‌گویند: اوّل بار که مرتکب این گناه شدیم بدنمان می‌لرزید، ولی بعداً عادی شد.
خلاصه آنچه انسان را حفظ می‌کند همان ترس از گناه است. امّا وقتی ارتکاب گناه عادی شد و قبح آن شکست به توجیه می‌پردازد و هر شبهه‌ای را حلال می‌سازد.

عواقب و آثار گناه

برخی علمای اخلاق برای گناه آثار و عواقب بسیاری ذکر کرده‌اند که در ذیل سه اثر آن می‌آید:

الف) اثر آن در روح انسان:

هر گناه به اندازه‌ی خودش در قلب و جان آدمی اثر می‌گذارد. اگر گناه جز تیرگی قلب ضرری نداشت همین کافی بود که انسان از گناه دست بردارد. وقتی ظالم دست خود را بلند می‌کند تا سیلی به گوش مظلوم بزند، اوّل ضررش این است که قلب او تیره می‌شود.
در احادیث اسلامی آمده است که هر گناهی انسان مرتکب می‌شود نقطه‌ای سیاه در قلبش پیدا می‌شود که بر اثر تکرار گناه، این نقطه‌های سیاه بیشتر و بیشتر می‌گردد تا آنکه تمام قلب او را می‌پوشاند و به قول قرآن مجید در آیه‌ی 81 سوره‌ی بقره که می‌فرماید: «(وَ اَحَاطَت بِهِ خَطِیئَتُهُ) تمام وجود او به گناه آلود می‌شود که بازگشت برای او دشوار است. زمانی که نقاط تاریک کم است بقیّه‌ی نقاط روشن بر ضدّ آن نقطه‌ی تاریک فعّالیّت می‌کنند تا آن را از بین ببرند، امّا وقتی گناه زیاد شد نقاط روشن هم از بین می‌روند.

ب) اثر گناه در زندگی:

انسان مَدَنیُ‌الطّبع است و اعتماد متقابل مهم‌ترین سرمایه‌ی چنین زندگی‌هایی است. حال اگر انسان دروغ بگوید، این دروغ اعتماد را از بین می‌برد به گونه‌ای که انسان‌ها به یکدیگر اعتماد نمی‌کنند و هر کسی مراقب است که دیگری سر او کلاه نگذارد. از این رو با دروغ و ارتکاب گناه، رفته‌رفته زندگی اجتماعی به زندگی انفرادی مبدّل می‌شود و روح تعاون و همکاری از بین می‌رود.

ج) اثر اُخروی گناه:

اگر باور کنیم که گناه نابود نمی‌شود و همراه انسان است، مثلاً دروغی که در چند سال پیش از انسان صادر شده هنوز وجود دارد و حتّی در عوالم بعدی قدم به قدم و سایه به سایه همراه اوست، چنانکه قرآن مجید در آیه‌ی 40 سوره‌ی نبأ می‌فرماید: (یَومَ یَنظُرُ المَرءُ مَا قَدَّمَت یَدَاهُ) همه‌ی اعمال انسان در مقابلش مجسّم می‌شود و آنها را می‌بیند، دیگر گناه نمی‌کند.

پی‌نوشت‌ها:

1. از جمله گناهانی که موجب دریده شدن پرده می‌گردد ردّ و بدل کردن سخنان بیهوده و شوخی برای خنداندن دیگران است. در روایات اسلامی آمده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: اِنَّ الرَّجُلَ لِیَتَکَلَّمُ بِالکَلِمَةِ یُضحِکُ بِها جُلساءَهُ یَهوی بِها اَبعَدَ مِن الثُّریّا: گاه انسان سخنی می‌گوید تا هم محفلان خود را بخنداند، ولی همان سخن او را (از نظر هلاکت و بدبختی) به جایی دورتر از ثریا ساقط می‌کند». (مسند احمد، ج 2، ص 402).
و در حدیث دیگری فرمودند: کَثرَةُ المِزاحِ تَذهَبُ بِماءِ الوَجهِ: شوخی زیاد آبرو را می‌برد». (کافی، ج 2، ص 665، ح 14).
و در حدیثی امام صادق (علیه السلام) فرمودند: لاتُمارِ فَیَذهَبَ بَهاؤُکَ وَ لا تُمازِح فَیُجتَرَاُ عَلَیکَ: جدال نکن که شخصیّتت می‌رود و شوخی نکن که بر تو گستاخ می‌شوند». (کافی، ج 2، ص 665، ح 17).
2. حَکَم بن اَبی العاص، پدر مروان که فرزندانش بعدها به خلافت رسیدند، از دشمنان سرسخت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و بسیار آن حضرت را می‌آزرد. از جمله اذیّت‌ها این بود که هرگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در کوچه‌های مکّه راه می‌رفت پشت سر آن حضرت می‌آمد و از روی تمسخر، راه رفتن و حرکات آن حضرت را تقلید می‌کرد و بدین وسیله دشمنان اسلام را می‌خنداند.
سرانجام روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روی خود را برگردانید و همچنان که وی مشغول تقلید رفتار آن حضرت بود به او فرمود: کُن کَذَلِک: «همچنین باش» از آن پس تا وقتی که مرگش فرا رسید بدنش در رعشه بود (کیفر گناه، ص 10).
3. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 14، ص 232.

منبع مقاله :
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول.